پارت بیست

زمان ارسال : ۱۴۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه


سبحان تا سلام گفت، تند و تیز وارد خانه شد. نمی‌دانستم دایی و زن‌داییِ سمآء کجا رفته‌ بودند که حالا همگی اینگونه پر از هیاهو انتظار آمدنشان را می‌کشیدند. شاید هم گفته بودند و من متوجه نشده بودم. با این تفاسیر نگاهم روی چهره‌ی بشاش سمآء ماند. < ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.